سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهدی جان امروز چیزی شنیدم که تمام وجودم راغرق در حسرت کرد

مهدی جان ، تو به هر لباسی و به هر شکلی می آیی و خود را  به کسانی که از دل دوست دارند تو را ببینند نشان میدهی.

مهدی جان ، شنیدم گل مهرتو در دلهایی میشکفد که شکسته باشند .

به من بگو بدانم هنوزشکستگی دلم به جایی نرسیده که جوانه ای هرچند کوچک از نگاه مهربانت در آن بشکفد؟

مهدی جان یادت هست طوافی که به نام تو دور خانه خدا کردم ؟

و احرامی که به یادتو برتنم پوشیدم؟

فهمیدم تو با منی و راه را برایم باز میکنی که حتی یک نفر هم به من برخورد نکند

امامهدی جان یعنی ارزش اینکه یه لحظه تو را ببینم را نداشتم ؟

چگونه دل را ارام کنم زیرا که تو بودی اما من ندیدمت .

این شبها چقدر با تو نجوا کنم و تا به کی باید آسمان شب صدای دردمند مرا تحمل کند ؟

تا به کی چشمه جوشان اشکم به یادت جاری باشد؟

مهدی جان تو را چه میشود اگر گوشه ی چشمی مرا مهمان نگاه نافذت کنی؟

مهدی جان ذکر لبم شده نام تو:

یا مهدی ادرکنی، یا مهدی ادرکنی ، یا مهدی ادرکنی

روزی مرا دریاب مولایم

 روزی مرا دریاب درحالی که ببینمت و بشناسمت.


نوشته شده در  چهارشنبه 85/7/19ساعت  1:12 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یک رمضان و یک امام حسن!
آهنگ دلنواز!
[عناوین آرشیوشده]